- یادته گفتی مالیخولیایی شدی؟
- آره یادمه
- خواستم تایید کنم. مدام خواب میبینم یه جایی میبینمش و همون حس خوشحالی و استرس همزمان، که کسی از حضورش مطلع نشه. وقت بیداری هم که اونجوری میشم که گفتم.
- بازم خواب دیدی؟
- آره.
- معمولا کجاها میبینیش؟
- جاهای مختلف. اگه بیرونی باشه معمولا دانشگاه. باقیشم معمولا اون مهمون من میشه. یعنی جایی که من هستم و یه عده از خونوادهی من و اونم هست اتفاقی. و هربار از دیدنش احساس شوق و خجالت رو با هم دارم.
- شوق و خوشحالی که میگی یعنی اینکه دلت خیلی براش تنگ شده
- خیلی
- و خجالت و استرس هم به خاطر عذاب وجدان کاریه که کردی
- حتما. خب خودم اینارو میدونم
- آره ولی حرف زدن با من باعث شد به این نکته پی ببری
- برو بابا
- حالا واقعا اگه یه روز یه هویی ببینیش چیکار میکنی؟
- نمیدونم فکر میکنم مات و مبهوت میمونم. و بعدش از درون فرو بریزم. ولی اگه اون راحت باشه دوس دارم حرف بزنم.
- که چی بگی؟
- هیچی حال و احوالشو بپرسم. این مدت چیکارا کرده؟ چطور گذشته؟ بعدش منم بگم
- فک میکنی به حرفات گوش بده؟
- اوووم خب نمیدونم هرچی میشه ازش انتظار داشت. ولی به گمونم بیشتر احتمالش اینه که اصلا خودشو به من نشون نده.
- آهان تو استرس اینو داری که دیگه نبینیش؟ خب برو ببینش
- اگه توان و فرصتش باشه حتما یه روزی این کارو میکنم اما اگه بدونم کجاست؟
- همین نزدیکیهاست
- میدونم توی خواب و خیال و ذهن و فکر که هست اما واقعیت یه چیز دیگهس
- تو از واقعیت ناخواستنیت به خیال پناه بردی
- مثل خیلیای دیگه
- فرق تو اینه که استعداد مالیخولیایی و دیونه شدنت خیلی بالاست. از یه جایی به بعد دیگه واقعیت و خیال رو قاتی میکنی حسابی. الان من واقعیت دارم یا خیالم؟ :)
- تو هر دوش هستی
- دیدی گفتم همه چی رو قاتی کردی؟ ولی با همهی این حرفها فکر میکنم حداقل اون دیگه تا حالا با این قضیه کنار اومده باشه
- شاید اینطور باشه یعنی امیدوارم همینطور باشه. و خب شاید اصلا منم جای اون بودم میدیدم که ارزش فکر کردن و غصه خوردن نداره کسی که اینجور کاری انجام داده و شاید اصلا نفرت جای دوست داشتن رو گرفته باشه که حق هم هست. اینجا منم که با تصمیمم که از سر نمیدونم چی بود گور خودمو کندم و وجودم از هم جدا شده. یه طرف یه روح سرگردان که توی گذشته و خواب سر میکنه، یه طرفم این جسمی که بیروحه
- آخه یکی رو میبینی مشکلش کابوس دیدنه. یکی دیگه هم هست مشکلش مسائل بیداری خودشه. تو دیگه هم توی خیال هم توی واقعیت با مسئله مواجه شدی. و راهی نداری جز اینکه حلش کنی. دوباره روحت رو به بدنت برسونی.
بهشت نیاز...
برچسب : نویسنده : ebeheshteniaz3 بازدید : 136