این کتاب شامل دوبخش در هم تنیده ست یک بخش تاریخ کربلا و بخش دیگه تحلیل نویسنده. کتاب خوبیه به نظرم چون بالاخره ما باید بدونیم چرا برای امام حسین(ع) گریه میکنیم؟ هدفش چی بود؟
و این است رسم جهان: روز به شب میرسد و شب به روز. آه از سرخی شفقی که شب را به روز میرساند (13).
نه عجب اگر در شهر کوران خورشید را دشنام دهند و تاریکی را پرستش کنند...
و این رسم فریبکاران است: نام محمد را بر ماذنهها میبرند، اما جان او را که علی است، دشنام میدهند(15).
آری، امام کوفیان را میشناخت. اما امام در ادای آن عهد ازلی، هرگز ماذون نیست که حجت ظاهر را رها کند. چگونه میتوان همهی آن هزاران نامه را نادیده انگاشت و حکم بر تاویل کرد؟ و از آن گذشته، اگر امام به دعوت کوفیان اعتماد نکند چه کند؟ آیا میتوان به یزید دست بیعت داد و باز هم به جانب قبله نماز گزارد؟ مفهوم صلح با یزید چه میتوانست باشد؟ معاویه بن ابیسفیان خلافت را با حکم شورای حکمیت غصب کرده بود اما یزید چه؟ با این بیعت تازه که خلافت را به سلطنتی موروثی تبدیل میکرد چه باید کرد؟ آیا امام خود را به یمن برساند و آنجا، ایمن از شر یزید، دل به دنیا خوش دارد و امت محمد را به بنیامیه واگذارد؟ (35).
خوف فرزند شک است و شک زاییدهی شرک و این هرسه خوف و شک و شرک، راهزنان طریق حقاند... که اگر با مرگ انس نگیری، خوف راه تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد(85.
صبحگاه چون شب به تمامی برچیده شد و انبوه لشگریان عمر سعد که نظم گرفته بودند تا به سراپردهی آلالله حمله برند ظاهر شد، امام دست به آسمان برداشت و گفت: الهی، تویی که در دلتنگیها تنها به تو روی میآورم و تویی که در شداید تنها به تو امید میبندم و تویی که آنچه بر من نازل میشود، پشتوانه و سلاح من بودهای. چه بسیار روی نمود همومی که قلب در آن به ضعف میگراید و حیله بریده میشود و دوست کناره میگیرد و دشمن زبان به شماتت میگشاید، و من با اشتیاقی که مرا از غیر تو بازمیداشت، کار را به تو واگذار کردم و شکوه پیش تو آوردم و تو آن غصهها را زدودی و گره از کار فروبستهی من گشودی و مرا کفایت کردی. پس تویی ولی همهی نعمتها و منتهای همهی رغبتها (90_91).
ای بندگان خدا تقوا پیشه کنید و از دنیا بر حذر باشید که اگر دنیا بر کسی وفا کند و یا کسی در آن باقی بماند، انبیا برای بقا سزاوارترند_شایستهتر برای رضایت و راضیتر به قضا. اما هرگز، که خداوند دنیا را برای فنا آفریده است؛ تازههایش به کهنگی میگراید و نعمتهایش به زوال، و شادیهایش به تیرگی؛ منزلگاهی است پر فراز و نشیب و خانهای است ناپایدار... و چون اینچنین است زادراه سفر برگیرید و بهترین زادراه تقواست(91).
...لا والله، من نه آنم که دست ذلت در دست بیعت آنان بگذارد، و نه چون بردگان از مصاف با آنان بگریزد(93).
آنگاه امام خواست تا بار دیگر با آنان سخن بگوید. رحمت او رحمت ربالعالمین است و پناه بر خدا از اندیشهای که دربارهی حسین جز این بیندیشد!...
اما آنان هلهله کردند و اجازهی سخن به او ندادند(95).
امام فریاد کرد: وای بر شما! چه بر شما رفته است که سکوت نمیکنید تا سخنم را بشنوید؟ حال آنکه من شما را به سبیلالرشاد میخوانم و آنکه مرا اطاعت کند از هدایتیافتگان است و آنکه عصیان ورزد، از هلاکشدگان. و اینک همهی شما بر من عصیان کردهاید و قوبم را نمیشنوید چرا که گناه، باران عطیات خدا را بر شما بریده است و شکمهاتان از حرامپر شده و خداوند قفل بر دلهاتان زده است. وای بر شما! چرا سکوت نمیکنید؟ چرا گوش نمیسپارید؟(96).
هان! لعنت خدا بر پیمانشکنانی که سوگند پیمان خویش را بعد از توکید میشکنند، حال آنکه شما خدا را بر کار خود کفیل گرفته بودید. و شما همان پیمانشکنانی هستید که در قرآن مذکور افتاده است. بدانید که ابن زیاد آن زنارادهای که پدرش نیز زنازاده است، مرا به این دوراهی کشیده که یا شمشیر و یا ذلت. و هیهات منا الذله... اکنون زنهار که من از عهدهی همهی آنچه در مقام عذر و انذار بر گُرده داشتم برآمدهام و اکنون، هرچند با قلت یاران و خذلان یاوران برای جنگ آمادهام(98).
و سرانجامِ کار ما بلااستثنا، انعکاس چهرهی باطن ماست در ایینهی دهر(110).
امام نگاهی به ظاهر کرد و نظری به باطن، و گفت: غضب خداوند بر یهود آنگاه شدت گرفت که عُزیر را فرزند خدا گرفتند و غضب خدا بر نصاری آنگاه شدت گرفت که او را یکی از ثلاثه انگاشتند و بر این قوم، اکنون که بر قتل فرزند رسول خود اتفاق کردهاند." و همچنان که محاسن خویش را در دست داشت گفت: والله آنان را در آنچه میخواهند اجابت نخواهم کرد تا خداوند را آنسان ملاقات کنم که با خون خضاب کرده باشم..." و سپس با فریاد بلند فرمود: آیا فریادرسی نیست که به فریاد ما برسد؟ ایا دیگر کسی نیست که ما را یاری کند؟ و صدای گریهی خیمهسرای آلالله برخاست(118).
#سید مرتضی آوینی، فتح خون، نشر واحه، چاپ هفتم1395.
بهشت نیاز...برچسب : نویسنده : ebeheshteniaz3 بازدید : 147