تشویش

ساخت وبلاگ
یه نفر بهم گفت: تو چرا تا حالا خودکشی نکردی با این تشویش توی ذهنت با این سرگردانی؟ وقتی همچین حرفایی می‌شنوم سریع یاد خدا می‌کنم؛ آخه آدم هرچقدرم تشویش داشته باشه باید به خدا هم امیدوار باشه. اون بنده‌ی خدا هم دیگه خیلی غلو کرد. من؟ خودکشی؟ حاشا و کلا:)

خیلی وقتا به خودم که فکر می‌کنم می‌بینم یه تناقض همیشه همراهم و در درونم بوده یه جور جمع اضداد. نطفه‌ی من با مذهب بسته شده. از وقتی یادمه پدر مادر و خانواده‌ای داشتم مذهبی و من با این خو بزرگ شدم. بزرگتر که شدم کم کم  جذب دیدن فیلم و بعدها خوندن کتاب شدم. دنیای من به دو نیم تقسیم شد تا به الان. از یه طرف وابسته به قرآن و مفاتیح، از طرف دیگه عشق به فیلم و کتاب و سینما رفتن و هرچیزی که به هنر ربط داره. وقتی حالم بده فیلم می‌‌بینم، کتاب می‌خونم داستان یا شعر فلسفه یا... و آخرش در عین اینکه لذت خاصی می‌برم، یه غم و ناامیدی و یه کم اشک میاد سراغم. و وقتی لبریز شدم از این حس صاف میرم سمت سجاده. برا همین هرچندوقت یکبار میام اینجا و از دلگرفتگی و پناه به خدا می‌نویسم. چند وقتیه متوجه شدم دلبستگیم به خدا باید خیلی بیشتر از اینها باشه انقدر که هرچی و هرچقدر کتاب و شعر بخونم حالم رو خوبِ خوب کنه نه اینکه ناامیدی بده.

بهشت نیاز...
ما را در سایت بهشت نیاز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebeheshteniaz3 بازدید : 137 تاريخ : چهارشنبه 18 ارديبهشت 1398 ساعت: 6:52