تاریخ و طبیعت

ساخت وبلاگ
شبه. تنهام در حالی که منتظر یه مهمون کوچولو هستم که با مامانش سر برسه. کنار پنجره نشستم. تمامم گوش شده به شنیدن صدای جیرجیرک‌ها و چشم شده به دیدن این حشراتی که توی تاریکی دور چراغا میگردن. خیلی حال خوبیه. خوبه چشم و گوشت غرق طبیعت بشه انقد که بری تو خیالت دور خدا بگردی. باز به خودت بیای چراغ و حشره و گردش... تصور بچگیای من این بود که صدای جیرجیر، و پرواز حشره‌ها دور روشنایی جزء ذات شبه. 

همینطور که غرق شدم به این فکر می‌کنم این منظره‌ای که روبروی منه سالها قبل، قرنها قبل و هزارها سال قبل چه شکلی بوده؟ بیابون بوده یا محل زندگی؟ آخه اینجا یه روزی سرزمین مادها بوده و بعدها در دوران ساسانی باز رونق میگیره. پر از قلعه‌ها و جاهای تاریخی. به کوههاش که نگاه می‌کنی انگار مثلا هزار سال پیش به خاطر زلزله یا هر اتفاق مربوط به زمین‌شناسی ، از وسط شکاف برداشته. برا همین پر از تنگه‌س. شهر قشنگیه؛ برا من که از جاهای تاریخی لذت می‌برم خیلی خوبه. که با دیدن یه منظره غرق طبیعت و گذشته‌های دور می‌شم. 

از گرما پناه آورده بودم به پنجره‌ی باز و منظره‌ی روبروش، کلا رفتم یه عالم دیگه. به خودم که میام هنوز مهمونم نیومده...

سه‌شنبه ساعت ۲۱:۲۷

بهشت نیاز...
ما را در سایت بهشت نیاز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebeheshteniaz3 بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 18 ارديبهشت 1398 ساعت: 6:52