این فیلم، فیلم دوم نیما جاویدی هست.
داستان توی سال ۴۶ یا ۴۷ میگذره. سرگردی که مسئول یه زندانه. ساختمون زندان رو قراره جابجا کنن. این بین یکی از زندانیها فرار میکنه و معلوم نیس داخل زندانه یا بیرون. تا آخر داستان مخاطب رو جذب میکنه که بالاخره چی میشه... داستان معماگونه بودنش جذابش کرده به همراه موسیقی و فضا و صحنهی فیلم. در کنار این روایت معماگونه، به قرار گرفتن توی موقعیتی که برای هر کسی میتونه سخت باشه، انتخاب بین عشق و وجدان یا قانون، حق و عدالت یا منافع خود که خلاف حق باشه، میپردازه. اما پایانش سریع اتفاق افتاد یا شاید تغییراتی که توی شخصیت میفته نشون داده نمیشه. شایدم توجه بیشتری میخواد تا نشونههای تغییر این شخصیت رو متوجه شد.
در کل لذت بردم از دیدن فیلم.
ساعت ۱:۷ چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۷
دوست خیلی عزیزی که بینهایت برام عزیزه و براش احترام زیادی قائلم و در زمینه فیلم مثل کتاب نظرات قابل تاملی میده و به نظرم صاحب نظره یه جمله گفتن که مضمونش این بود که فیلم سرخپوست دغدغه داره. اشاره کردن به جمله من که گفتم دغدغه نداره. منظورم از این حرف این بود که در نگاه اول یه تعقیب و گریز به نظر میاد که در یه دوره ای از تاریخ رخ داده و شبیه یه داستان هیجانانگیزه و این هیجانانگیز بودن و فرم باعث میشه محتوا رو در درجه دوم توجه کرد...
پس من اون قسمت رو حذف و ویرایش میکنم. ممنونم از توجهش و مهمتر نظرش.
توی مراسم اختتامیه چیزی که از همه بیشتر برام تعجب برانگیز بود اینکه وقتی اسامی نامزدها معرفی شد خیلی جا خوردم که موسیقی این فیلم حتی توی لیست هم نبود..
بهشت نیاز...
برچسب : نویسنده : ebeheshteniaz3 بازدید : 121