وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومیاست
و دوستت میدارم رازیاست
که در میان حنجرهام دق میکند
وقتی تو نیستی
من فکر میکنم تو
آنقدر مهربانی
که توپهای کوچک بازی
گلهای کاغذین گلدانها
تصویرهای صامت دیوار
و اجتماع شیشهای فنجانها
حتی
از دوری تو رنج میبرند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم
اینجا که ساعت و آینه و هوا
به تو معتادند
و انعکاس لهجهی شیرینت
هر لحظه زیر سقف شگفتیهایم
میپیچد
ای راز سر به مهر ملاحت
رمز شگفت اشراق!
ای دوست
آیا کجاوهی تو از کدام دروازه میآید
تا من تمام شب را رو سوی تو نماز بگذارم
کی؟
در کدام لحظهی ناب
تا من دریچههای چشمم را
به انتظار
باز بگذارم
وقتی تو برمیگردی
کوچکترین ستارهی چشمم خورشید است
"حسین منزوی"
بهشت نیاز...برچسب : نویسنده : ebeheshteniaz3 بازدید : 128